سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عمل پالایش نیابد، تا آن گاه که دانش درست شود [امام علی علیه السلام]
پنجره فولاد
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» محرم

 

 

 

به یاد داغ بانو، دلشکسته
محرم می روم دنبال دسته



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ( یکشنبه 87/10/15 :: ساعت 6:38 عصر )
»» محرم

 

 

السلام علیک یا أباعبدالله
وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا
سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار
ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین
وعلى علی بن الحسین
وعلى أولاد الحسین
وعلى أصحاب الحسین

..........................................................................................................

علم بر دوش مردان جوان است
علی اصغر امیر کودکان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ( یکشنبه 87/10/15 :: ساعت 6:33 عصر )
»» ضیافت آب و شعر و روضه

خواستم بگویم آب، بیت اول محرم است؛
ولی...
ناگهان الف، قامتش شکست و گفت:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

پاسخش نوشت، مرد خنده‌های بزمِ عاشقان بُرَیر و گفت:
شور نیست؛
شهدی از شهادت است؛
از جناح دشمنان جنایت است؛
از برای دوستان شفاعت است؛
البته برای بنده هم، حور العین جنت است!!!

و بعد از این مزاح مشتیانه‌ی بشر،
الفبای زندگی،
در حضور اسم و فعل و حرف و قید، خنده زد، پس از تمام سال‌ها خستگی...
مثل پهلوانِ کوچه‌ی بلا،
کربلا!
و کلاس درسمان،  واژه‌ای شنید، آشنا.

هان چه شد؟
دل شما شکست...!؟
من هنوز، روضه‌ای نخوانده‌ام که های‌های گریه می‌کنید و می‌روید!!

کجا؟
گفت: رخصتی بده بروم.
فرصتی به وسعت تمامی اسارتم.
آقا ! اجازه هست حُر شوم؟
اجازه هست؟
و کاش این اجازه را حُر نه، حَرمله می‌گرفت...
ناگهان کلاس اخم شد.

آهان.
خیر و شر را به نوبت جلو نرفته‌ام؟
ببخشید، هنوز کلاس اولم.
ولی، باور کنید حرف حرمله سین سه شعبه است.
درست مثل سین سینه‌ی پدر، سر عمو، سیبک گلوی پسر.
و این بار کلاسِ درس، سیاه شد از این همه عزا.
و هم کلاسی‌ام جویبار اشکِ کربلا.

گفتم:
نه، ببین!
گریه را شروع نکن، هنوز به کاف و گاف ماجرا مانده است.
ما هنوز حرف صبر را نخوانده‌ایم.
عین عباس هم به جای خود.
قاف قصه را چگونه ول کنیم؟

پس، با اجازه‌ی معلمم! دوباره دوره می‌کنم:
الف، آب.
ب ، بریر.
ت، تفنگ.
نه به سال شصت و یک ، بل به وقت جنگ!
همین صبح روز قبل...
کجا؟
غزه، جبل العامل، نینوا.
هویزه، شلمچه، دشت لاله‌ها.
خوب بس است، حاشیه نمی‌روم!!!
و ادامه می‌دهم...

جیم، جَون رو سفید.
ح، حبیب.
خ، خیام سوخته.
دال، دست تشنه‌ی فرات.
ذال، ظلم ظالمان!!!

معلم گفت:
نه، نخوان...!
اشتباه داشتی.
یک غلط گرفته شد.
19...
دقتت کم است، حواست کجاست؟
بخوان.
ر، روز اشک و گریه و جنون.
ز، زهیر، غرق خاک و خون.
سین، سلام تا قیامت قیام.
شین، شمر بر سر عمارت خیام.
صاد ، صبر بانوی حرم، زنیب، آن دلاور خاندان کَرَم.
ضاد، ظلم در غروب روزِ غم.

و باز تذکر معلمم:
صبر کن، نخوان، نخوان.
تو باز هم غلط خوانده‌ای!
ببینم؛
مگر به غیر ظاء ظلم را ندیده‌ای، که هرچه ذال و ضاد و ظاء هست را یکی می‌کنی؟
و گفتم:
آقا اجازه!
چرا دیده‌ام.
ولی؛
طا، طلسمِ.
ظا، ظلمِ.
عین، عصرِ کربلا؛
و غین، غارتِ خیام؛
و فا،  فتنه زمان.
امانِ قاف این قبیله را بریده است...

اِ.
آقا اجازه هست!
چرا شما، گریه می‌کنید؟
و بغض معلم، امان نداد بگوید برای بچه‌ها.

کاف کربِ والبلا، حکایتی‌ست که لام تا کام آن برای هر کسی شنیدنی‌ست...
ولی اندکی بعد؛
بلند و بی‌دریغ گفت:
تو بشین، درس را ادامه می‌دهیم.

بچه‌ها، به یاد می‌آورید، داستان درس میم منتظر تا کجا ادامه داشت؟
مبحث من الغریب تا، الی الحبیب روزگار؟

یکی گفت:
تا سر نزاع نونِِ جان و نان و مال و دشمن و وطن!
دیگری ادامه داد:
واوِ وای؛ وای مردم به خواب رفته را، حسرت گذشته را و آه پای تخته را هم اشاره کرده‌اید.
سومی دست بالا گرفت و گفت:
و آخر کلاس که شد، فرد منتظر از خودش سوال کرد:
چرا وَ چرا ظلمی و مُحَرمی و غفلتی؟
و چرا خالی است، حرف حجتی؟
و در غربت است، هـ مثل هادی هدایتِ امتی؟
معلم تشکر نمود و گفت:
بعد ازاین، منتظر ادامه داد راه را با ندای:
یاءِ ، یا حسین، یا فارس الحجاز!
مکث کرد و ادامه داد:
...خوب بچه‌ها؛
تمام شد درس شما.
به آخر، زمان الفبا، رسیده‌ایم.

اما...
گچ پژِ اصیل آب و خاکمان رنگ کربلا نگشته است!!!
راه حل چیست؟
و سکوت پر تلاطم کلاس، در پی جواب، اشاره کرد به من، که می‌خواستم بگویم:
آب،  بیت اول محرم است.
و گفت: غذای روضه با تو است که شور را شروع نموده‌ای.
حال؛ شیرین، تمام کن!
و گفتم:
گ ،گِلِ محبت وجودتان.
چ ،چای و قند روضه تان.
پ، پلو وَ قیمه‌ی ظهرتان.
ژ، ژرفنای نگاهتان.

و تمام کرد این ضیافت قشنگِ آب و شعر و روضه را!

نویسنده: فاطمه حجازی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا ( یکشنبه 87/10/15 :: ساعت 4:56 عصر )
»» وباز محرم آمد

و باز محرم آمد...
آمد برای مَحرم اسرار کربلا شدن.

 و اولین و آخرین محرم راز حسین، عباس است.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لاجعله الله اخر العهد منی لزیارتکم...

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا ( دوشنبه 87/10/9 :: ساعت 5:2 عصر )
<      1   2   3   4      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

برگشتیم!!
برگشتیم
هو یا علی مدد
ببخشید چند لحظه
السلام علیک یا صاحب العصر الزمان
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 6
>> بازدید دیروز: 20
>> مجموع بازدیدها: 68229
» درباره من

پنجره فولاد

» پیوندهای روزانه

گنجینه معرفت [114]
تبیان [54]
حدیث [44]
دیشدانگولی [43]
شهید گمنام [89]
چهل منزل تا اربعین [170]
ذوالجناح [106]
بی سیم چی [82]
آوینی [47]
بچه های قلم [65]
[آرشیو(10)]

» آرشیو مطالب
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
دی 1387
آذر 1387
آبان 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب