سالروز شهادت اسوه مظلومیت و بزرگمردی شاه مردان امام علی ع بر همه مظلومان و مسلمین جهان تسلیت باد. مدیریت پنجره فولاد
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان ،علی، میهمان دخترش ام کلثوم(س) است ،حضرت حالت عجیبی داشت آنقدر که دخترش را به شگفتی درآورد،علی دیشب را بیدار بود و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نظر می کرد و می فرمود: به خدا سوگند، دروغ نمی گویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی که به من وعده شهادت دادند.
عبدالرحمن بن ملجم مرادی، از گروه خوارج و از آن سه نفری بود که در مکه معظمه با هم پیمان بسته و هم سوگند شدند، که سه شخصیت مؤثر در جامعه اسلامی، یعنی امام علی بن ابی طالب(ع)، معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن عاص را در یک شب واحد ترور کرده و آن ها را به قتل رسانند.
هر کدام به سوی شهرهای محل مأموریت خویش رهسپار شدند و عبدالرحمن بن ملجم مرادی به سوی کوفه رفت و در بیستم شعبان سال 40 قمری وارد این شهر بزرگ شد.
وی به همراهی شبیب بن بجره اشجعی، که از همفکران وی بود و هر دوی آن ها از سوی "قطام بنت علقمه" تحریک و تحریث شده بودند، در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 قمری در مسجد اعظم کوفه کمین کرده و منتظر ورود امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) شدند. هم چنین قطام، شخصی به نام "وردان بن مجالد" را که از افراد طایفه اش بود، به یاری آن دو نفر فرستاد.
أشعث بن قیس کندی که از ناراضیان سپاه امام علی(ع) و از دو چهرگان و منافقان واقعی آن دوران بود، آنان را راهنمایی، پشتیبانی و تقویت روحی می نمود.
حضرت علی(ع) در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، مهمان دخترش ام کلثوم(س) بود و در آن شب حالت عجیبی داشت و دخترش را به شگفتی درآورد.
روایت شده که آن حضرت در آن شب بیدار بود و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نظر می کرد و می فرمود: به خدا سوگند، دروغ نمی گویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی که به من وعده شهادت دادند.(4)
به هر روی، آن حضرت به هنگام نماز صبح وارد مسحد اعظم کوفه شد و خفتگان را برای ادای نماز بیدار کرد. از جمله، خود عبدالرحمن بن ملجم مرادی را که به رو خوابیده بود، بیدار و خواندن نماز را به وی گوش زد کرد.
هنگامی که آن حضرت وارد محراب مسجد و مشغول خواندن نماز شد و سر از سجده اول برداشت، نخست شبیث بن بجره با شمشیر برّان بر وی هجوم آورد، ولیکن شمشیرش به طاق محراب اصابت کرد و پس از او، عبدالرحمن بن ملجم مرادی فریادی برداشت: "لله الحکم یا علی، لا لک و لا لأصحابک"! و شمشیر خویش را بر فرق نازنین حضرت علی(ع) فرود آورد و سر مبارکش را تا به محل سجده گاهش شکافت.
حضرت علی(ع) در محراب مسجد، افتاد و در همان هنگام فرمود: بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله، فزت و ربّ الکعبه؛ سوگند به خدای کعبه، رستگار شدم.
نمازگزاران مسجد کوفه، برخی در پی شبیب و ابن ملجم رفته تا آن ها را بیابند و برخی در اطراف حضرت علی(ع) گرد آمده وبه سر و صورت خود می زدند و برای آن حضرت گریه می نمودند.
حضرت علی(ع)، در حالی که خون از سر و صورت شریفش جاری بود، فرمود: هذا ما وعدنا الله و رسوله؛ این همان وعده ای است که خداوند متعال و رسول گرامی اشت به من داده اند.
حضرت علی(ع) که توان ادامه نماز جماعت را نداشت، به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) فرمود که نماز جماعت را ادامه دهد و خود آن حضرت، نمازش را نشسته تمام کرد.
روایت شد، که در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علی(ع)، زمین به لرزه در آمد و دریاها مواج و آسمان ها متزلزل شدند و درهای مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند شد و باد سیاهی وزید، به طوری که جهان را تیره و تاریک ساخت و جبرئیل امین در میان آسمان و زمین ندا داد و همگان ندایش را شنیدند. وی می گفت: تهدمت و الله ارکان الهدی، و انطمست أعلام التّقی، و انفصمت العروه الوثقی، قُتل ابن عمّ المصطفی، قُتل الوصیّ المجتبی، قُتل علیّ المرتضی، قَتَله أشقی الْأشقیاء؛ سوگند به خدا که ارکان هدایت درهم شکست و ستاره های دانش نبوت تاریک و نشانه های پرهیزکاری بر طرف گردید و عروه الوثقی الهی گسیخته شد. زیرا پسر عموی رسول خدا(ص) شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید. وی را سیاه بخت ترین اشقیاء، ] یعنی ابن ملجم مرادی [ به شهادت رسانید.
بدین گونه پیشوایی شایسته، امامی عادل، خلیفه ای حق جو، حاکمی دلسوز و یتیم نواز، کامل ترین انسان برگزیده خدا و جانشین بر حق محمد مصطفی(ص)، به دست شقی ترین و تیره بخت ترین انسان روی زمین، یعنی ابن ملجم مرادی ملعون، از پای درآمد و به سوی ابدیت و لقاء الله و هم نشینی با پیامبران الهی و رسول خدا(ص) رهسپار شد و امت را از وجود شریف خویش محروم کرد.
هفته دفاع مقدس بر غیور مردان و شیر زنان ایران اسلامی مبارک باد. پنجره فولاد
27 شهریورماه سالروز عملیات شهید مدنی در سال 1360 |
![]() عملیات شهیدمدنی در بیست و هفتم شهریور ماه1360 ، به منظور انهدام توان رزمی دشمن در منطقه عمومی سوسنگرد، به صورت محدود صورت گرفت. در این یورش کوتاه مدت،نیروهای سپاه و ارتش توانستند با یاری یکدیگر، ضمن2 کیلومتر پیشروی و جلو بردن مواضع خودی،50 دستگاه تانک دشمن را منهدم و1690 تن از دشمن را کشته، زخمی و اسیر نمایند. |
27 شهریورماه سالروز عملیات ظفر 1 (نامنظم) در سال 1366 |
![]() یکی دیگر از عملیاتهای نامنظم در سال1366 که توسط نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و با هدایت و فرماندهی قرارگاه «رمضان» و همکاری معارضان کرد عراقی به اجرا درآمد، عملیات «ظفر1» در منطقه عملیاتی استان «دهوک» و استان «سلیمانیه» کردستان عراق بود. این عملیات در روز27 شهریور ماه1366 در گسترهای به وسعت30 کیلومتر مربع و در عمق200 کیلومتری خاک عراق انجام شد. |
15 رمضان میلاد با سعادت دومین پیشوای مسلمین جهان اولین فرزند امیر المومنین و زهرای مرضیه کریم اهل بیت امام حسن مجتبی بر همه گان مبارک باد... مدیریت پنجره فولاد..
امروز جمعه است و...
وقتی می خواهم تاریخ بالای صفحه را بنویسم;گوشه اش طوری که فقط خودم ببیتم،مینویسم:جمعه است و او نیامد!
همکلاسیم از گوشه ی عینکش نگاهش را قل میدهد روی دفترم.نگاهش را میاندازم روی دفتر خودش.دفترم را مثل بچه های کوچکی که که می خواهد کسی از رویشان تقلب نکند تا میکنم.
همکلاسی ام چشم غره میرود،و نگاهش را از روی دفترش بر میدارد و می اندازد روی تخته کلاس.معلم همکلاسی ام کنار دستم را صدا میزند و او میرود.
گوشه تاریخ دفترش طوری که فقط خودش ببیند مینویسم:جمعه و او نیامد!بر میگردم و پشت سرم نگاه می اندازم.هیچ کدام از بچه های پشت سرم نشسته اند حواسشان به من نیست.
روی دفتر هردوشان مینویسم:جمعه.هر دوشان بر سرم فریاد میزنند.معلم به سمت میز من میاید.نگاهش را به نگاهم گره میزند یک گره کوره که هر چه تلاش میکنم نمیتوانم بازش کنم.میگوید : خودکار نو خریدی روی دفتر خودت امتحان کن.
کلاس غرق خنده میشود.قسمتی از گره کوره را باز کردم اما نمیدانم چرا گوشه سمت چپش باز نمیشود.
معلم میگوید: بفرمایید بیرون.حس می کنم دنیا بر سرم خرتب شده است.گره کوره باز میشود از جایم بلند میشوم.راهروی میان نیمکت ها را طی میکنم. نزدیک تخته میرسم... گچ را بر میدارم.وروی تمام فرمول های شیمی مسایل فیزیک و اتحاد های ریاضی و تاریخ ادبیات و اشعار کی وکی بزرگ مینویسم: امروز جمعه است کسی منتظر نیست؟؟؟!!!
بر میگردم و پشت سر را نظری میاندازم انگار خواب میبینم کلاس غرق در اشک است.و جمله خودم صدها بار جلوی اسمم میرود و میاید:امروز جمعه است......... کسی منتظر نیست؟معلم به سمت تخته می آید.
همه اعداد و فرمول ها و جملات را پاک میکند وبا خط درشت مینویسد:درس امروز درس انتظار!و بچه ها کنار تاریخ بالای صفحه شان طوری که فقط خودشان ببینند،مینوسند :جمعه و او نیامد!
اما معلم گوشه تخته طوری که همه بچه های کلاس ببینند،مینویسد:تا جمعه دیگر انتظار ها باقی است!